English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (4658 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
as it deserves U چنانکه باید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
prettily U بخوبی چنانکه باید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
meetly U چنانکه باید و شاید
Other Matches
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
as U چنانکه
so that U چنانکه
how U چنانکه
in the event that U چنانکه
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
insolubly U چنانکه اب نشود
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
prettily U چنانکه زیبانماید
pinchingly U چنانکه فشاراورد
so to speak U چنانکه گویی
permissively U چنانکه مخیرسازد
proper U چنانکه شایدوباید
coordinately U چنانکه یکجورباشد
dilatorily U چنانکه پرشود
admissibleness U چنانکه روا
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
as is well known U چنانکه مشهور
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
funnily U چنانکه خنده اورد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
interminably U چنانکه تمام نشود
according as چنانکه بدان سان که
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
according to his version U چنانکه او شرح میداد
meetly U چنانکه در خور باشد
medially U چنانکه درمیان باشد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
perniciously U چنانکه زیان اورد
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
effusively U چنانکه گویی بریزد
invisibly U چنانکه دیده نشود
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
rough handling of a thing U گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
the f. of a table U باید
should U باید
shall U باید
to have to U باید
in due f. U باید
ought U باید
must U باید
there is a rule that... U که باید.....
outh U باید
maun U باید
it is necessary for him to go U باید برود
it is necessary to go U باید رفت
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
one must go U باید رفت
it is to be noted that U باید دانست که
i ougth to go U باید رفت
i ougth to go U باید بروم
i ought to go U باید بروم
i must go U باید بروم
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
how shall we proceed U چه باید کرد
ought U باید وشاید
you must know U باید بدانید
you might have come U باید امده باشید
chicane U مانعی که باید دور زد
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
he must have gone U باید رفته باشد
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
you must go U شما باید بروید
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
enow U بسنده انقدرکه باید
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
he needs must go U ناچار باید برود
shall i go? U ایا باید بروم
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
it is to be noted that U باید توجه کردکه
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
I must leave at once. باید فورا بروم.
the needful U انچه باید کرد
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com